با دوستم رفتيم دکتر واسه عمل بينيش دکتر ميگه ميخواي بينيتو کوچيک کني؟ پَ نه پَ اومديم بکوبيمش 3 طبقه بسازيم!!
*************
يارو اومده خونه رو ببينه واسه خريد. تا طبقه سوم با پله اومده ميگه پس اينجا کلا آسانسور نداره!!
پَـــ نَ پَــــ آسانسور داره ولي از طبقه چهارم شروع ميشه
*************
دارم به خواهر زاده ام ديکته مي گم. رسيده آخر خط، مي گه برم سر خط؟
پـَـ نه پَــ، بقيشو رو فرش بنويس
*************
رفتم در مغازه گفتم آقا نوشابه دارين؟
يارو گفت : مشکي ديگه!
گفتم : پ.
گفت: گمشوبيرون عوضي! اين چيه ياد گرفتن خودشونو مسخره ميکنن.
گفتم : بابا ميخواستم بگم پنير هم ميخوام.
کلي معذرت خواهي کرد و از خجالت من دراومد بعدش گفت: پنير بسته اي؟؟
گفتم: پ نه پ! متري؟؟
گفتم و فرار کردم
تغيير يک سرنوشت
آلفرد نوبل از جمله افراد معدودي بود که اين شانس را داشت تا قبل از مردن، آگهي وفاتش را بخواند!
حتما مي‌دانيد که نوبل مخترع ديناميت است.
زماني که برادرش لودويگ فوت شد، رومه‌ها اشتباهاً فکر کردند که نوبل معروف (مخترع ديناميت) مرده است.
آلفرد وقتي صبح رومه‌ها را مي‌خواند با ديدن آگهي صفحه اول، ميخکوب شد: “آلفرد نوبل، دلال مرگ و مخترع مر‌گ‌آور‌ترين سلاح بشري مرد!”
آلفرد، خيلي ناراحت شد. با خود فکر کرد: آيا خوب است که من را پس از مرگ اين گونه بشناسند؟
سريع وصيت‌نامه‌اش را آورد.
جمله‌هاي بسياري را خط زد و اصلاح کرد.
پيشنهاد کرد ثروتش صرف جايزه‌اي براي صلح و پيشرفت‌هاي صلح‌آميز شود.
امروزه نوبل را نه به نام ديناميت، بلکه به نام مبدع جايزه صلح نوبل، جايزه‌هاي فيزيک و شيمي نوبل و… مي‌شناسيم.
او امروز، هويت ديگري دارد.
يک تصميم، براي تغيير يک سرنوشت کافي است.
Esfandune.ir
در هر صد نفر؛
يک نفر ارزشِ آن را دارد که
با او بحث کني!
بگذار ديگران هرچه دوست دارند
بگويند؛ زيرا هرکسي آزاد است
که احمق باشد.!
^^^^^^^^^^^
سه نکته را اگر رعايت کنيد
زندگي آرامي خواهيد داشت:
1- وقتي خوشحال هستيد قول ندهيد.
2- وقتي عصباني هستيد جواب ندهيد.
3- وقتي ناراحت هستيد تصميم نگيريد.
(ابوعلي سينا)
^^^^^^^^^^^^
عده اي مثل قرص جوشانند؛
درليوان آب که بياندازيشان
طوري غليان کرده و کف ميکنند
که سر ميروند اما کافي ست کمي صبر کني بعد ميبيني که از نصف ليوان هم کمترند!
(دکتر علي شريعتي)
^^^^^^^^
يارو خرش مي ميره دوستاش براي اينکه مسخره ش کنن ميرن خونش بهش تسليت ميگن ،يارو ميگه من اصلا خبر نداشتم خرم اين همه فاميل داره وگرنه تالار ميگرفتم!
**********
يارو سوار تاكسى شدو به راننده گفت: چقدر ميشه؟
گفت: نميدونم، هرچى مرامته بده!
بهش پونصد تومن داد
گفت: تف تو مرامت!!
**********
حيف نون رفت ماشينشو بيمه کرد.
کارمند بيمه:اميدوارم هيچ وقت از اين بيمه استفاده نکني.
حيف نون:انشاالله تو هم از پولش خير نبيني!
***********
يه سوال واسم پيش اومده؟
اون گرگه تو ميگ ميگ پول داشت بره بمب و نار گرگه تو ميگ ميگ پول داشت بره بمب و نارنجک بخره
پول نداشت بره يه مرغ بخره کوفت کنه؟!
***********
يکي به بچه خواهرش زنگ زدو گفت مهندس کجايي بيا سر ساختمون به مشکل برخورديم. بچه سريع رفت گفت جانم دايي نقشه مورد داره؟
دايي اش گفت نه کارگرمون نيومده امروز به جاش وايسا!عجب دايي اي بود!
***********
من اگه ماشين زمان داشتم
ميرفتم اون دوتا پشه که حضرت نوح سوار کرد رو ميكشتم
حيف نون داشته ماشينشو مي شسته
اول از پلاك شروع مي كنه به شستن
يكي مي گه بابا جون بايد از بالا به پائين بشوري
حيف نون مي گه : برو بابا يه دفعه از سقف شستم رسيدم به پلاك ديدم ماشين مال يه نفر ديگه است!
حيف نون صبح از خواب بلند مي شه مي بينه هوا خيلي خوبه
زنگ ميزنه هواشناسي تشكر مي كنه!
حيف نون رو مي برن اتاق عمل بهش مي گن همراه داري ؟
مي گه :به خدا خاموشش كردم
حيف نون مي خواسته زير بارون خيس نشه
هي جاخالي مي داده
شازده کوچولو گفت:شوخي چيه؟
روباه گفت همون که آدما حرف دلشونو باهاش ميزنن.
انسان بزرگ نميشود جز به وسيله ي ف?رش،شريف نميشود،جز
به واسطه ي رفتارش و قابل احترام نميگردد جز به سبب اعمال ني?ش.
بهتراست هرکي پشت پنجره ي اتاقش،
يک گلدان گل شمعداني داشته باشد،که هر بار گلهايش خشک مي شود
و دوباره گل مي دهد،
يادش بيفتد که روزهاي غم هم به پايان مي رسند
خنداندن افراد موجب فراموشي مشکلاتشان مي شود.
چه انسان نيکوکاري ست آن کس که فراموشي غم را به ديگران هديه مي دهد
درباره این سایت